ساعت سه و نیم شب بود .
با یه رویاء کابوس گونه از خواب بیدار شدم
تقریباً همین نیم ساعت پیش بود .
معلوم نبود کجا هست ...، .... کجا بودیم ....،
کی بود ...؟
چه موقعی بود ...؟
تاریک نبود ، خیلی هم روشن نبود.
از شما دونفر فاصله داشتم ، مثل همین فاصله که بینمون هست .
فاصله ... فاصله
صورت تو خیلی معلوم نبود .
ولی خودت هستی ، واسه شناختن تو نیازی نیست که حتماً اون چهره زیبا و معصومانه رو از نزدیک ببینم .
من با نفس کشیدن حضور تو رو احساس می کنم ، تو یه بخشی از نفس های من هستی ، از همون اول یاد گرفتم که به جای دیدن تو رو احساس کنم.
اون یکی رو خیلی خوب نمی دیدم ، اصلاً معلوم نبود .
شاید هم هیچ دیده نمی شد ، ولی بود .
ظاهر نبود ، ولی حاضر بود .
توی بودنش شک ندارم ...،... نتونستم بشناسمش ... ، از یه چیز مطمئن بودم ... ، هرشخصی که بود ، من نبودم ، ... اینبار اون نفر سوم نبودم ...، یکی دیگه بود .
فکر کنم داشتید صحبت می کردین ، شایدم راه می رفتین ...، ... ولی باهم دیگه بودین .
منم مثل یه غریبه ، پشت اون دور دستا موج می زدم .
فایده ایی نداشت ...، اگه این خواب تا صبح هم به طول می کشید ، نمی تونستم اون غریبه رو ببینم ، ..واسه من غریبه بود .
...فرشته سیرت
یعنی یه نفر دیگه به جای من تو خونه قلبت لونه کرد...؟
قلب تو ... ، همون قلبی که منو تو اون راه ندادی ...؟
قلب تو ... ، همون قلبی که بهم گفتی واسه من جایی نداره ...؟
قلب تو ... ، همون قلبی که بهم گفتی واسه من راهی نداره ... ؟
قلب تو ... ، همون قلبی که سنگی نیست ، همون قلب مهربون ... ؟
قلب تو ... ، قلب تو ... ، قلب عزیز ونازنین تو ... ، قلبی که از سنگ نیست
* * * *
می بینی ... ؟ ... چرا نگاه نمی کنی ... ؟ به من نگاه نکن ... ، ... نمی خوام پیشت گدایی محبتو بکنم ... ، محبت و علاقه با گدایی به دست نمیاد ...، ... هر کی باید خودش به اون برسه ... ، ... شاید یه روز واسه هم خونه بودن ازت خواهش بکنم ... ، ... ولی عشق ومحبتو نه ... ، با خواهشو تمنا و یا زور و تطمیع نمی شه کسی رو عاشق خودمون بکنیم .
ولی یه نگاهی بکن ... ، ... به من نگاه نکن ... ، ... به کاری که انجام دادی نگاه کن ... ، ... باور کن خودمو نمی گم ... ، ... نمی گم که اشتباه کردی ... ، ولی ببین چی شده ... ، ... توی خوابم دست از سرم بر نمی داری